آریناآرینا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

آرینا مو فرفری

کلاغ میگه قار قار.....

                          عمر مامان امروز با بابائی مشغول بازی با کلاغ دستی بودی که....  بابائی می گفت:کلاغه میگه قار قار... آرینا:برای بار اول گفتی   آررر  آررر..... بابائی :کلاغه میگه قار قار...... آرینا: گارر گارر، گارر گارر شب قبل از  خواب هم دوباره یاده آقا کلاغه افتادی و با خوت تکرار می کردی ، گارر گارر             ...
23 بهمن 1390

خوشمزه و بامزه

تزئین غذای کودک                        توضیحات بیشتر در ادامه مطلب...... مواد لازم : برنج کاهو و کلم بنفش پنیر زرد ورقه برای ساندویچ گوجه مینیاتوری پاستا شکلاتی هویج سیب زمینی پخته براکلی و خیار خرد شده برنج را نرم تر از معمول برای کودکان بپزین . از کره بو شیر به جای روغن استفاده کنین . پاستای شکلاتی ترفندی برای راغب کردن کودک به خوردن کربوهیدراتهاست . پس از اینکه غذا کمی خنک شد روی آنرا با سبزیجات و پنیر و پاستا به شکل هایی که کودکان در نقاشی های خود استفاده میکنن تزیین کنین . با این کارها باعث میشین که کودک تون از خوردن و غذا...
22 بهمن 1390

بی خوابی آرینا

جیگر طلای  مامان دیشب موقع خواب متوجه شدی بابائی داخل اتاق مشغول کار کردن با لپ تاپه  دیگه مگه حس شیطونی گذاشت که شما بخوابی . از مامانی  با صدای اروم و به زبون خودت خواستی اجازه بگیری که بری داخل اتاق مامانی هم خودشو زد به خواب  تا شاید شما از رفتن پشیمون بشی ولی شما بلند شدی و اروم اروم رفتی سمت اتاق و بابائی که متوجه شد به شما گفت بابائی دیگه وقت خوابه . بابائی به مامان گفت خودمونو به خواب بزنیم تا آرینا هم بخوابه مامانی که زیر چشمی آرینا رو نگاه می کرد دید شما چهار دست و پا اروم اروم از کنار مامانی گذشتی وقتی از محدوده خطر گذشتی ایستادی و رفتی سمت اتاق، مامانی دوباره اوردت سر جا ولی ن...
22 بهمن 1390

کار جدید آرینا

دلبرکم این روزای شیرین کودکیت داره  مثله برق و باد می گذره و مامانی هر وقت به روزهائی که پشت سر گذاشتیم برمی گرده دلش برای لحظه لحظه ش تنگ می شه. کار دلبرانه ائی که این روزا با عشوه و ناز تمام انجام می دی اینکه هر وقت می خوای صحبت کنی البته به زبان شیرین خودت دستای کوچولوتو مثله کسائی که می خوان دیکلمه بخونن باز و بسته می کنی ، کلماتو هم می کشی مثلا میگی دوبیناااااااااااااااااا و حسابی دلبری می کنی . وقتی از چیزی خوشت بیاد میگی دوبه و درحالت دیکلمه میشه دوبیناااااااااااااا. مامانی ، فقط یه سوال این کارا رو از کجا یاد می گیری؟؟؟؟               &nbs...
21 بهمن 1390

خوشمزه و بامزه

تزئین سبزیجات                                                                                                            &nb...
19 بهمن 1390

نوزده ماهگیت مبارک

دخترم برگ گلم   گاهی لــحظه های ســــکوت  پــر هیاهو ترین دقـایق زندگی هستند  مــملو از آنــــــچـــه مــــی خواهیم بـگوییم ولی جملات در وصف آن قاصرند. آرینای عزیزم نوزده ماهگیت مبارک. دوستت دارم بیشتر از آنچه در تصور آدمی بگنجد.                                 عکسائی که مامانی عاشقشونه در ادامه مطلب... کودکیت را دوست دارم              ...
17 بهمن 1390

سه ماجرا در یک پست

ماجرای اول پای بابائی زخم شد و بابائی می خواست چسب زخم بزنه که شما متوجه شدی و با ناراحتی رفتی به طرف بابائی و با حالت ناراحت و ناز و عشوه فراوون به بابائی می گفتی:اوففف اوففف ...... و دو دستتو حلقه کردی دور گردن بابائی این طوری و در آخر دست کوچولوتو آروم آروم زدی پشت کمر بابائی.                                  ماجرای دوم   وقتی گرم تماشای بودی بابائی صدات کرد ، آرینا ،آرینا هنوز حرف بابائی تمام نشده بود که دست کوچولوتو گذاشتی روی ...
16 بهمن 1390

خاطره

آرینای من امروز که با شما و بابائی رفتیم بازار حسابی شیرین کاری کردی . همین که از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت بازار دوتا آقا    رو  دیدی که به شما لبخند زدن شما هم که ذوق زده شده بودی همین طور که دوتا آقا از کنار ما می گذشتن همچنان نگاشون میکردی  و اونها هم بر می گشتن و شما رو که می دیدن می خندیدن. یکدفعه شما رو به دوتا   کردی و دستاتو به حالت ضربدری گرفتی جلوی لبهای کوچولوت و باصدای بلند به حالت خنده می گفتی: هاها، هاها،هاها........... مامانی ، دختر باید سروسنگین باشه.اوا چند قدم جلوتر نرفته بودیم که.......  شما یه نی نی با مامانش دیدی و بازم خوشحال شدی. و زل زدی ...
15 بهمن 1390